وقتی شرکت بابا در اتخابات قطعی شد ، فکر می کردم شعار انتخاباتی بابا چه باشد بهتر است . پیش خودم گفتم اگر شعر باشد تاثیر گذار خواهد بود. یاد شعار تبلیغاتی معین افتادم . زمانی که در انتخابات ریاست جمهوری شرکت کرده بود شعارش (( دوباره می سازمت وطن ... )) بود . گفتم شعری خوب است که مردم قبلا آنرا شنیده باشند . مثلا :
تصور کن اگه حتی تصور کردنش سخته / جهانی که هر انسانی تو اون خوشبخت خوشبخته
جهانی که تو اون پولو نژاد و قدرت ارزش نیست / جواب هم صدایی ها پلیس ضد شورش نیست
نه بمب هسته ای داره نه بمب افکن نه خمپاره / دیگه هیچ بچه ای پاشو روی مین جا نمی ذاره
همه آزاد آزادن ، همه بی درد بی دردن / تو روزنامه نمی خونی نهنگا خودکشی کردن !
اوه اوه اوه ... عجب شعار آزادی خواهانه ای ! با این شعار حتی اگر صلاحیت بابا تایید می شد ، دوباره ردش می کردند ! به خودم آمدم ، کمی فکرم را متمرکز کردم و شروع به نوشتن شعارهایی کردم که بشود اعلام عمومی کرد . به نتیجه ی جالبی رسیدم :
شعار دادن هم کار آسانی نیست . آنها که می گویند نماینده ها فقط شعار می دهند و عمل نمی کنند بدانند که شعار دادن هم کار سختی است . اگر راست می گویند یک شعار بگویند که جذاب باشد و به هیچ کس هم بر نخورد که چرا فلان شعار را دادی . من که مغزم نکشید شعار بنویسیم ! شاید هم من خنگم ...
آخرین باری که نشستیم با هم گپ زدیم را یادم نیست . صبح ساعت 6 و 7 می رود بیرون شب ساعت 11 و 12 بر می گردد خانه ! هر چه من و مامان اصرار کردیم کمی به خودت استراحت بده می گوید نه ... می گوید : (( مسئولیتم یکی دوتا نیست ! هزار تا کار رو سرم ریخته ... )) دیگر حالم از بودجه و قانون و مصوبه و مجلس و هر چیزی که بوی سیاست میدهد به هم می خورد .
تنها خوبی پدر این است که سعی می کند محیط خانه را با کار تداخل ندهد . هر چند در این کار موفق نبوده ... همین که وقتی می بینمش به او می گویم * بابا * برایم کافی است . همین یک کلمه کلی به من انرژی میدهد ! او هم جواب مرا با : (( چیه پسرم ... )) میدهد ! هر چند زیاد تحویلمان نمی گیرد ... اما به هر حال دوست داشتنی است من ، با اینکه حق رای ندارم ... اما به او رای می دهم !!!