آخرین باری که نشستیم با هم گپ زدیم را یادم نیست . صبح ساعت 6 و 7 می رود بیرون شب ساعت 11 و 12 بر می گردد خانه ! هر چه من و مامان اصرار کردیم کمی به خودت استراحت بده می گوید نه ... می گوید : (( مسئولیتم یکی دوتا نیست ! هزار تا کار رو سرم ریخته ... )) دیگر حالم از بودجه و قانون و مصوبه و مجلس و هر چیزی که بوی سیاست میدهد به هم می خورد .
تنها خوبی پدر این است که سعی می کند محیط خانه را با کار تداخل ندهد . هر چند در این کار موفق نبوده ... همین که وقتی می بینمش به او می گویم * بابا * برایم کافی است . همین یک کلمه کلی به من انرژی میدهد ! او هم جواب مرا با : (( چیه پسرم ... )) میدهد ! هر چند زیاد تحویلمان نمی گیرد ... اما به هر حال دوست داشتنی است من ، با اینکه حق رای ندارم ... اما به او رای می دهم !!!